توهمات
ته مانده یک مغز که سال پیش پوکید
مردی ز باد حادثه بنشست/مردی چو برق حادثه برخاست/آن ننگ را گزید وسپرساخت/وین نام را بدون سپر خواست/ابری رسید،پیچان پیچان خنگ یالش آتش،بر دشت/برقی جهید و موجب باران از دشت تشنه،تازان بگذشت/این پوک تپه نالان نالان لرزید و پاگشادو فرو ریخت/ وآن شوخ بوته پرتپش از شوق پیچید و با بهار درآمیخت/پرچین یاوه مانده شکوفید/ وآن طبل پر غریو فروکاست/مردی زباد حادثه بنشست/مردی چو برق حادثه برخاست.(از زنده یاد احمد شاملو.الف.بامداد)
نظرات شما عزیزان:
هانیه
ساعت16:59---18 بهمن 1390
بچه ها 25ام تولد دوستمه.دعوتین وبم.منتظرتونمپاسخ:به روی چشم.
Anna
ساعت15:28---16 بهمن 1390
داشتم شعر می خواندم که برای 1000 بار این شعر قیصر توجهم را جلب کرد گفتم با هم بخوانیم خوبی ؟ممنون.قیصر امین پور زیاد نخوندم ولی زیبا بود.
Anna
ساعت15:27---16 بهمن 1390
قطار می*رود
تو می*روی
تمام ایستگاه می*رود
و من چه*قدر ساده*ام
که سال*های سال
در انتظار تو
کنار این قطار ایستاده*ام
و هم*چنان
به نرده*های ایستگاه رفته
تکیه داده*ام!
قیصر امین*پور
نوشته شده در سه شنبه 16 / 11 / 1390برچسب:مردی ز باد حادثه بنشت ,احمد شاملو ,الف بامداد , ,ساعت
10:21 توسط توفان | |